عوامل مؤثر در عود
با توجه به اينكه اعتياد به مواد مخدر يك بيماري مزمن و عودكننده است وعوامل و شرايط زيستي- رواني- اجتماعي منجر به گرايش مجدد به مصرف موادمخدر پس از تكميل دوره درماني ميشود، ضروري است كه مراكز درمان اعتياد پس از تكميل دوره سمزدايي، براي مدتي كه احتمال عود بالاست ارتباط مراجعان با مركز درماني را حفظ نمايند. مطالعات مختلف نشان داده است كه ميزان عود در بين معتادان به الكل و مواد مخدر بسيار بالاست. به عنوان مثال در يك مطالعه ميزان عود در بين مصرفكنندگان مواد افيوني بين 25 تا 97 درصد بوده است.
نتايج اين مطالعات ضرورت پيگيري معتادان درمان شده را نشان ميدهند و بنظر ميرسد كه پيگيري در طول يكسال پس از تكميل دوره درمان ميتواند به موفقيت بيشتر مراجعان در پرهيز از مصرف مواد مخدر منجر شود. از آنجا كه در سه ماه پس از درمان احتمال عود بالاست، مراجعان در اين دوره بايد ارتباط بيشتري با مركز داشته باشند.
براي اينكه وظايف و اهداف تيم درمان در پيشگيري از عود روشن شود، لازم است تعريف نسبتاً دقيقي از مفهوم "بهبودي" (recovery) در نظر گرفته شود. اين اصطلاح در مورد بسياري از بيماريهاي جسمي به معني بازگشت به حالت طبيعي يا سالم قبل از بيماري به كار ميرود. در رابطه با اختلالهاي رفتاري و ناراحتيهاي عاطفي رايج در حيطه روانپزشكي، مفهوم بهبودي تا حدي جنبه نسبي پيدا ميكند چون حالت طبيعي و سالم قبل از تشخيص بيماري بسته به نوع معالجه و نوع بيماري وخصوصيتهاي شخصيتي بيمار و موقعيتهاي اجتماعي او و چگونگي مقابله وسازگاري توسط او ممكن است بسيار تغيير كند. در مورد مصرف مواد نيز، بسته به نوع ماده، نگرش جامعه نسبت به آن، و نيز عواقب منفي ناشي از مصرف، هدف از "بهبودي" ممكن است ترك كامل و هميشگي ماده مورد مصرف، كم كردن ميزان يا دفعات مصرف يا محدود ساختن مصرف ماده به موقعيتهاي خاصي باشد كه با خطرهاي شخصي و اجتماعي كمتري همراه است. در بيشتر كشورهاي غربي كه مصرف مشروبات الكلي ممنوع نيست در برنامههاي مبارزه با الكليسم در سالهاي اخير معمولاً به جاي اصرار بر ترك كامل، بر مصرف كنترلشده و متعادل آن تأكيد ميكنند.
در صورت قبول برداشت نسبي از مفهوم بهبود، پديده عود نيز ممكن است حداقل بخشي از معني بسيار منفي و دلسردكننده خود را از دست بدهد. در واقع مطالعات متعدد نشان دادهاند كه عليرغم بالا بودن نرخ عود در اكثر روشهاي درمان معتادان، افراد درمان شده در مدت بازگشت مجدد به مصرف مواد، غالباً از لحاظ مقدار، دفعات و نحوه مصرف مواد، درجات مختلفي از بهبودي را از خود نشان ميدهند كه ممكن است از ديدگاه سازگاري اجتماعي، خانوادگي و نيز پيشگيري از مضرات ثانوي يا كاهش آسيب (harm reduction)، بسيار قابل توجه باشد.
لغزش (lapse) يا بازگشت ناگهاني يا يكباره به مصرف مواد با فرآيندي كه منجر به مصرف مجدد مواد به صورت منظمتر ميشود، يعني عود (relapse) متفاوت است. لغزش لزوماً به عود منجر نميشود. يكي از علل مهم لغزش، ولع (craving) (= وسوسه) همان اشتياق و نياز رواني شديد به مصرف ماده مورد نظر است.
سابقاً به عود به عنوان شكست درمان نگريسته ميشد. اكنون روشن شده است كه اعتياد يك بيماري با عودهاي مكرر است. بسياري از معتادان قبل از ترك مستمر مصرف مواد مخدر 7-8 بار عود را تجربه ميكنند. با شناسايي عواملي كه منجر به عودهاي قبلي شدهاند، ميتوان احتمال عودهاي بعدي را كاهش داد.
عود نه يك واقعه كه يك فرآيند است، پس از بازگيري، رفتارهاي به ظاهر كمخطر ميتوانند در فرآيند خود به عود منجر شوند. مثلاً اينكه افراد براي اثبات اراده خويش به جستجوي اماكن مرتبط با اعتياد بر ميآيند، با دوستان سابق معتادشان ارتباطشان را حفظ ميكنند، داروهاي مربوط به پيشگيري (مثل نالتركسون) را قطع ميكنند، همگي ميتوانند نشانه آغاز فرآيند عود باشند. بنابراين در جلسات ويزيت پس از بازگيري ميبايست به اين اتفاقهاي به ظاهر كماهميت توجه كرد و بيماران را از چنين رفتارهايي برحذر داشت.
پس از هر لغزش، پديدهاي ممكن است رخ دهد كه به آن اثر نقض پرهيز (Abstinenence Violation Effect = AVE) اطلاق ميشود؛ پس از هر لغزش فرد دچار احساس گناه ميشود. فكر ميكند كه بيلياقت و ناتوان است كه دچار لغزش شده است. بسياري اين لغزش را مساوي با عود قلمداد كرده و تصور ميكنند ادامه درمان بيفايده است و به مصرف مداوم ميپردازند.
عوامل مؤثر در عود
اين عوامل بازگشت به رفتارهاي اعتيادآميز قبلي پس از طي يك دوره درمان كم و بيش موفق، به همان اندازه گرايش به سمت سوءمصرف مواد در وهله اول، پيچيده بوده و به عوامل متعددي بستگي دارد. شناسايي اين عوامل و توجه به آنها در طراحي برنامه درمان هم براي موفقيت اقدامهاي درماني و هم براي پيشگيري از عود، حائز نهايت اهميت ميباشد. بر اساس نتايج مشاهدات باليني و تحقيقات به عمل آمده در كشورهاي غربي عوامل مؤثر در عود را ميتوان به چهار گروه عمده فردي، بينفردي، اجتماعي، و موقعيتي تقسيم نمود:
الف- عوامل فردي (personal factors)
اين عوامل شامل ويژگيهاي فردي، نگرشها و مهارتهاي اجتماعي، و نحوه مقابله با مشكلات و فشارهاي رواني- اجتماعي ميباشد. طول مدت اعتياد، نوع و مقدار ماده مورد مصرف، ميزان آسيب ديدگي شخصي، و نقشي كه سوءمصرف مواد در شيوه زندگي كلي فرد بازي ميكند به نوبه خود ميتوانند روي احتمال عود تأثير بگذارند.
ب- عوامل بينفردي (interpersonal factors)
به محيط اجتماعي فرد يعني خانواده و دوستان نزديك و خردهفرهنگ حاكم بر آن اشاره ميكند. افراد عمده درگير در اين روابط (والدين، همسر، فرزندان، اعضاي ديگر خانواده و دوستان نزديك)، نگرشهاي آنان درباره سوءمصرف مواد، و واكنشهاي مثبت و منفي آنان در مقابل سوءمصرف مواد يا ترك آن ميتواند در تسريع يا پيشگيري از عود بسيار مؤثر باشد. براي نمونه، فرد معتادي كه پس از ترك سوءمصرف مواد مجبور است، با خانوادهاي زندگي كند كه يك يا چند نفر ديگر از اعضاي آن به مشكل اعتياد دچار هستند بيشتر در معرض خطر عود قرار دارد. همين طور معتادي كه عليرغم كوشش در ترك مواد با عكسالعمل منفي و طردكننده اعضاي خانواده خود مواجه شود و همچنان خود را متهم يا محكوم احساس نمايد و يا نتواند حمايت و تشويق لازم را در محيط خانواده دريافت كند احتمال دارد اعتماد به نفس و خودباوري خود را از دست داده و به عنوان نوعي راهحل مشكلات ناشي از اين احساس، مجدداً به دوستان معتاد پناه ببرد.
پ- عوامل اجتماعي (social factors)
به موضوعهايي چون محل سكونت، شرايط كار، وجود دوستان سالم براي گذران اوقات فراغت، داشتن مهارتهاي لازم براي استخدام، وجود امكانات كارآموزي و اشتغال، نگرش كارفرمايان نسبت به سوءمصرف مواد و معتادان سابق، قوانين حاكم بر استخدام كاركنان معتاد و بالاخره ديدگاه كلي جامعه در باره مصرف مواد اشاره ميكنند. نوجواني كه به خاطر عدم دسترسي به امكانات سالم گذران اوقات فراغت و احساس خوشي و نشاط، بطرف سوءمصرف مواد كشيده شده است، اگر پس از طي مرحله سمزدايي و بهبود جسمي و رواني باز هم جا و امكاني براي گذران اوقات فراغت و احساس شادي و نشاط در يك محيط فارغ از اعتياد نداشته باشد، همچنان در خطر عود عادتها و رفتارهاي نامطلوب سابق خود خواهد بود. بهمين ترتيب، معتاداني كه پس از ترك اعتياد امكان تغيير شغل و يا بازگشت به شغل سابق، يا جذب در بازار كار را نداشته باشند طبعاً با مشكلات شخصي و خانوادگي زيادي روبرو خواهند شد كه براي فرار از آنها ممكن است بطرف مصرف مجدد مواد كشيده شوند. وجود قوانيني كه اين قبيل افراد را از بازگشت به كار سابق محروم يا امكان جذب آنها را در بازار كار مناسب با تجربه و آموزش قبلي آنها محروم ميسازد ميتواند آنها را بسوي بازار زيرزميني پخش و فروش مواد سوق داده و به سوءمصرف مواد و اعمال خلاف قانون ديگر منجر شود.
ت- عوامل موقعيتي (situational factors)
به محلها و موقعيتهاي مرتبط با سوءمصرف مواد در گذشته فرد دلالت ميكنند. به علت آمادگي خاص افراد معتاد به يادگيري علائم و قرينههاي دروني و بيرونيحاكي از وجود امكان مصرف مواد (هم از طريق يادگيري شرطي كلاسيك و هم بر اساس يادگيري شرطي عامل)، افرادي كه دوره مسموميتزدايي و ترك را طي كردهاند، در معرض خطر بسيار بالاي احساس علاقه و كشش بسيار شديد بسوي محلهايي كه در گذشته با مصرف مواد همراه بودهاند قرار دارند. اين ولع بسيار شديد دروني (craving) به عنوان يكي از علل عمده گرايش به آزمايش مجدد مواد ترك شده و عود اعتياد شناخته شدهاند. در اغلب موارد اين احساس علاقه شديد باعث ميشود كه فرد معتاد خطر ابتلاي خود را ناديده بگيرد. به اين دليل، كمك به افراد معتاد براي شناسايي علائم و قرينههاي محيطي يا موقعيتي مربوط به مصرف مواد و نيز علائم و احساسات حاكي از كشش شديد به مصرف به عنوان يكي از هدفهاي عمده برنامههاي پيشگيري از عود تلقي ميشوند.