در حقیقت، تعداد محدودی از اعضای فارغالتحصیل TC مشاورهی فردی را در قالب رسمیاش انجام میدهند. به جای تکیه بر فرایندهای زمان بر مشاورهی فردی، کارشناس TC ترجیح میدهد در موقعیتهای گروهی روی مسائل مقیمان کار کند، یا از پویاییهای اجتماع برای تأثیر گذاشتن بر تغییر استفاده کند. سؤال بزرگتر به این موضوع این است که کارشناس یا مشاور برای بهینهسازی نقشاش در TC چگونه باید کار کند؟ اگر ما این اصل را میپذیریم که اجتماع منبع اولیهی تغییر درمانی است، کارشناسان باید خودشان را در نقشهایی بگذارند که تأثیرشان را به عنوان مؤلفههای درمانی کماهمیت جلوه دهد؛ در عوض، آنها باید ساختار را تقویت کنند و تلاش کنند تا با درنظر گرفتن سلسله مراتب مقیمان، اجتماع را تقویت کنند.
یک استعارهی خوب برای این مورد «صحنهی نمایش» است جایی که کارگردان و دستیار وی که در پشت صحنه هستند، متن نمایشنامه را میدانند و نقشهای همهی بازیگران را تعیین میکنند. همانطور که مخاطبان نمایش را تماشا میکنند، تنها آگاهی از شخصیتهای مختلف به اندازهای است که آنها نقششان را ایفا میکنند. حتی به نظر میرسد شخصیتهای نمایشنامه خودشان باور دارند که آنها نقشهایشان را از روی خواست و ارادهی خودشان ایفا میکنند و پیامد اعمالشان را تعیین میکنند. به ندرت ممکن است هم هنرپیشهها و هم تماشگران از کارگردان و تهیهکننده و قدرتشان برای بازداری، تسهیل یا حتی تغییر نتیجهی نمایش آگاه شوند. نمایش مبتنی بر متنی است که امکان تغییر آن از سوی کارگردان برای ایجاد یک تأثیر ویژه یا رسیدن به یک نتیجهی خاص وجود دارد.
به طور مشابه، در کار TC نیز ممکن است مدیر بیشتر اوقات قابل رؤیت نباشد، با این حال، او تأثیر چشمگیری روی پویاییهای گروهی اجتماع دارد. در یک TC مقیمان ممکن است به طور کامل از نمایشنامهای که یک روز معین به آنها داده میشود، آگاه نباشند و احساس کنند که آنها بهطورکلی در کنترل اعمالشان هستند. در واقعیت، یک مدیر شایسته یا کارشناس میتواند یک مداخلهی نادانسته برای بیشتر اعضا را به صورت موزون و هماهنگ درآورد. کار اولیهی کارشناس عبارت است از: راهنمایی و تعیین کارکرد کل اجتماع، «هدایت از پشت سر»، همان طوری که جونز (1968) این شکل از رهبری را توصیف میکند.
در کنار حمایت از «اجتماع» به عنوان منبع اولیهی شفابخشی، وظایف بالینی کارشناسان- وقتی پیشرفت فردی هر مقیم را شرح میدهند- باید شامل تهیهی خدمات یا مداخلاتی( طرح درمان) باشد که به کلیت فرد مربوط است. از آنجا که TC اعتیاد را به عنوان «اختلالی در کلیت فرد» میبیند، فرایندهای درمانی باید رشد شخصی فرد، اجتماعی کردن و رهایی از مشکلات روانشناختی و جایگزینهایی برای الگوهای منفی رفتار، احساس و تفکر را تسهیلکنند (کرسل، دی لئون، پالیج، و روبین، 2000). مقیم باید ارزشهای اجتماعی انطباقی و حسی از مسئولیتپذیری، مهارتهای اجتماعی مناسب برای حفظ پاکی و سبک زندگی سالم، توانایی مدیریت رفتار و شناسایی و ابراز عواطف را به طور مناسب کسب کند. یک مقیم فقط در صورتی میتواند خواستههای بالا را انجام دهد که بتواند خودش را در درون اجتماع یکپارچه و سازگار کند.
متن مربوط به "طرح درمان" در نوشته های قبلی منتشر شده است.