قسمت اول ؛ معرفی اجمالی
گروه مواجههی دههی 1960 و 1970 که بر مواجههی اصیل «بدون هیچ منعی» در میان اعضا و رهبران تأکید میکرد، باقی ماند تا اینکه به عنوان یک ابزار شکلدهی رفتار TC ادغام شد.
گروه مواجهه یک ابزار درمانی است که به عنوان یک سوپاپ بیخطر در موقعیت اجتماعی بسیار ساختاریافته و پرفشار TC طراحی شده است. گروههای مواجهه که چندین بار در هفته برگزار میشوند، تنها حوزههایی هستند که اعضای جامعه میتوانند به طور کلامی خصومتها، خشم، ناکامیها و دیگر احساسات منفی نسبت به دیگران را بدون ترس از تلافی تخلیه کنند. باوجودی که تسهیلکنندهها (که استفهای ارشد یا کارشناسان) در گروه حضور دارند اما جایگاهشان در گروه مواجهه مثل بقیهی مقیمان بدون عناوین میباشد و در معرض همهی قوانین و ساختار گروه قرار میگیرند.
قوانین دقیقی برای گروه مواجهه وجود دارد، مانند «عدم خشونت یا تهدید به خشونت»، «عدم حمله با شأن فردی»، «حرف زدن فقط در مورد خود»، «نشستن تا آخر جلسه و ترک نکردن آن» و غیره. زبان استفاده شده در ابراز خشونت یا احساسات منفی به ندرت محدود میشود. بااین وجود، مقیمان، مسئول گفتار و نحوهی ابراز آن میباشند. قوانین طراحی میشوند تا گروه مواجهه را تاحد امکان به لحاظ هیجانی و فیزیکی ایمن سازند. گروه به گونهای ساخت داده میشود که اعضایی که پیش از گروه ثبت نام شدهاند یا آنهایی که «نامشان در برگههای مواجهه موجود است» در یک گروه گذاشته شوند. برای فرایند گروهی، گروه مواجهه چندین مرحله وجود دارد که توسط دی لئون (1999) خلاصه شدهاند.
رهاسازی احساسات خصمانه تنها یک مرحله است که برای فردی که احساساتش را بیرون میریزد یک کارکرد پالایشی دارد. آنچه بعد میآید - بعد از اینکه گرد و خاکها فرومینشیند- میتواند یک تجربهی درمانی مهم برای هر دو طرف باشد، چرا که فرایند گروهی به یک تحلیل فوری از پویاییهای موقعیت و ماهیت ارتباطی که رخ میدهد تبدیل میشود. در این فرایند، مواجهه معمولاً با درخواست پذیرش مسئولیت برای رفتار یا احساس نمایش داده شده و به طور معکوس، برای فقدان هیجانات مناسب با موقعیت از سوی افراد درگیر، به کار گرفته میشود.
بازخورد از سوی اعضا در قالب وارسی و آگاهی از آنچه رخ داده است فراهم میشود. معمولاً گروه برای یک دورهی زمانی طولانی روی مسائل بالینی و روانشناختی باقی نمیماند. در عوض، افراد درگیر برای ترمیم رابطهشان به سمت ادامهی گفتگو به بیرون از گروه مواجهه سوق داده میشوند. اگر هرگونه مسئلهی آسیبشناسی روانی آشکار شود که به توجه متمرکزتری نیاز داشته باشد، فرد به سمت مطرح کردن موضوع در گروه ایستا، گروههای درمانی دیگر یا جلسهی مشاورهی فردی هدایت میشود.
سوگارمن (1974) مینویسد که چگونه TC سبکهای فردی راهبری هیجانات اساسی مثل ترس، خشم، آسیب و تنهایی که در میان معتادان به مواد رایج است را طبقهبندی میکند. نوع اول، مشکلاتی است که فرد در سرپوش گذاشتن روی احساساتش دارد و وقتی به لحاظ عاطفی پریشان میشود به هرکسی در سر راهش قرار بگیرد، حمله میکند. نوع دوم، اصولاً هیجانات را با استفاده از دلیلتراشی سرکوب میکند تا از خودش در برابر تجربهی هیجانات ناخوشایندی که توسط افراد، وقایع یا موقعیتها فراخوانده میشود، محافظت کند. درحالیکه سبک نوع اول در راهبری هیجانات کمتر اجتماعی شده است، ولی نوع دوم راهبری هیجانات، بیشتر اجتماعی شده است. هر دو سبک، احساس انزوای اجتماعی را تقویت میکند، احساسی که به خاطر راهبردهای نابسندهی معتادان در حل عواطف منفی که در جریان تعاملات بین فردی ایجاد میشود، در میانشان رایج است. موضع دفاعیشان آنها را اغلب تنها در تجربه عواطف منفی اولیه گرفتار میکند و مانع از آن میشود که گستره وسیعتر و عمیقتر عواطف را تجربه کنند.
آنچه گروه مواجهه و همچنین دیگر گروههای TC میتوانند انجام دهند، در کنار کارکردشان به عنوان یک سوپاپ ایمنی عاطفی، آموزش نحوهی ایجاد خودآگاهی بهتر به وسیلهی تشخیص و تأیید احساساتشان، مدیریت و راهبری آنها به گونهای مناسب بدون برونریزی تکانشی آنها و ابراز آنها به طور بسنده در زمان صحیح میباشد. این نوع سوم و آن چیزی است که هر مقیم آرزو دارد به آن دست یابد، وقتی او بتواند بدون نادیده گرفتن یا انکار احساساتش به آنها احترام بگذارد، میتواند به جای اینکه در کنترل آنها باشد، آنها را کنترل کند و بدون آسیب رساندن به خودش یا دیگران آنها را تخلیه کند.