اعتیاد به مواد دارای دو جنبهی جسمی و روانشناختی است. جسم فرد معتاد به چنگ مادهای میافتد که نبودش باعث رنج بردن از نشانههای جسمی میگردد که آن را محرومیت (خماری) مینامند و این باعث وسوسهی مکرر او جهت مصرف و دستیابی به تسکین میگردد. علاوه براین، مصرف مواد با تجربیات و انتظارات روانشناختی مثل سرخوشی یا نشئگی و تسکین دردهای مختلف هیجانی و جسمانی همراه است و باعث ادراک عملکرد افزایش یافته یا احساس بهزیستی و تجربه توانمندی تنظیم واقعیتهای ناخوشایند میگردد. بنابراین، فرد معتاد از لحاظ جسمی و روانی درگیر و گرفتار مواد میشود. دفعات اولی که فرد مواد خاصی را مصرف میکند الزاماً به دلیل وابستگی فیزیکی نمیباشد اما به دلیل مصرف مکرر، تجربهی اثرات روانی، جایگزین وابستگی جسمی میگردد. اثرات این مواد برای مصرفکننده نشان دهندهی میزان قدرت وابستگی روانشناختی به ماده است که بهتدریج بر وابستگی جسمی غلبه میکند.
به دلیل ماهیت عادت مصرف مواد، زندگی فرد معتاد در حول و حوش مصرف موادش شکل میگیرد. مصرف مواد اصل اساسی سازماندهی وجود او شده و اغلب موجب بدکنشی زیاد در جنبههای مختلف زندگی وی میگردد. عملکردهای اجتماعی، خانوادگی، شغلی و روانشناختی بهطور قابل ملاحظهای افت میکند. سابقهی طولانی مصرف مواد یا شروع زودهنگام مصرف مواد، تأثیرات بیشتر و زیادتری بر حوزههای مختلف عملکرد فرد دارد.
رؤیای فرد مصرفکننده پیدا کردن راهی برای گریز از خفیفترین ناکامیهای زندگی یا اجتناب از مواجهه با چالشهای زندگی روزمره است. در نهایت، رشدیافتگی هیجانی و عزتنفس فرد مصرفکننده کاهش یافته و او بهتدریج نمیتواند ناکامیهای طبیعی را تحمل کند و ارضا را به تأخیر بیندازد. بدون امنیت کاذبی که معتاد در زندگی حبابوار خود با مواد بهوجود آورده است، زندگیاش دائم مملو از ترس خواهد بود. تصور کنید که او برای هر احساس یا تجربه ناخوشایندی که با آن مواجه میشود باید قرص یا مادهای مصرف کند تا درد عاطفی خود را پنهان کند. او خیلی سریع توانایی تجربه کردن طیف گستردهای از عواطف که بخشی از وجود انسان میباشد و باعث غنا بخشیدن و معنادار شدن به زندگی میشود را از دست میدهد. این فرد دورهی نوجوانیاش را در فعالیتهایی صرف کرده است که مانع دستیابی به تکالیف مناسب رشدیاش میگردد. در بزرگسالی، او در حوزههایی که انتظار عالی بودن داشته است، نقایص و ناتوانیهایی را تجربه خواهد کرد (مثل کسب مهارتهای زندگی مستقل، خودکفایی و یک فرد مؤثر و خلاق و کارا برای اجتماع). این فرد نقایص دیگری هم دارد. او برای مصرف مواد دچار وسوسههای شدیدی است که ناشی از تغییرات ظریف ساختار و عملکرد مغز در طی سالهای طولانی مصرف مواد است.
این اثرات ظریف مواد بر مغز باعث اثرات موقت یا دایمی بر توانایی پردازش اطلاعات و تجربیات زندگی میگردد و از این طریق مانع رشد تواناییهای شناختی و لذت کامل از زندگی میگردد. دیوار باریک روانشناختی که معتاد برای محافظت از خودش در برابر عواطف اساسی نظیر ترس، خشم، آسیب، تنهایی و... بنا میکند، او را محصور کرده و در واقع تبدیل به زندان زندگی او میشود.
روش مفید و درست درک اهمیت اعتیاد به مواد، نگاه به آن از یک دیدگاه چند بعدی است. با توجه به عوامل مختلفی که در سوء مصرف وسواسگونه مواد نقش دارد، ما باید مشکلات معتاد را به مقولههای رفتاری، عاطفی یا روانشناختی، معنوی یا اخلاقی و شغلی طبقهبندی کنیم (اوبرین و هنیکان، 1993). از لحاظ رفتاری، معتاد رفتارهای ناسازگار یا عادات بدی را در طی دورهی مصرفش شکل میدهد. اکثر این عادات بد، مصرف مواد را تشویق و تقویت نموده و مانع سبک زندگی پاک و پرهیزمدار میگردد. فرد معتاد از طیفی از مشکلات روانشناختی رنج میبرد: از فقدان عزتنفس تا ادراک بزرگمنشانهی خود، فقدان انگیزش و ناتوانی در پیشبینی پیامدهای رفتارش. همهی اینها نشان میدهد که ادراک خویشتن یا آگاهی از خود محدود معتاد از رفتارش باعث انزواطلبی یا محصور نمودن خودش میشود. ما اغلب فرد معتاد را به عنوان فردی توصیف میکنیم که فاقد حس اخلاقی یا ارزشهای فردی لازم برای یک زندگی شرافتمندانه و محترمانه است. اکثر این ارزشهای اخلاقی نشأت گرفته از اصول مذهبی یا معنوی است که سبک زندگی بدون مواد یا پاک را حمایت کرده و به فرد اجازه میدهد تا حس اتصال به یک قدرت برتر را تجربه نماید. در نهایت، اگر فرد معتاد نوجوانی و جوانیاش را در اعتیاد گذرانده باشد، او در دستیابی به مهارتهای حرفهای و شغلی مورد نیاز برای یک زندگی مستقل و سالم شکست خواهد خورد. نقایص فرد معتاد در این حوزهها موجب بیکفایتی اجتماعی او برای عملکرد مؤثر در محل زندگی یا جامعه میگردد. این مشکلات همراه با اعتیاد به مواد از فردی به فرد دیگر بسیار متنوع و گسترده است اما بهطور کلی اعتیاد به مواد به دلیل مشکلات جسمی، روانی، شغلی و اجتماعی باعث رنج و درد زیادی میشود و اینها باعث دشوارتر شدن درمان این اختلال میگردد.
بعد از سمزدایی، اکثر معتادان دچار عود و بازگشت میشوند البته نه به دلیل وسوسهی جسمی مواد، بلکه به دلیل عوامل علّی زیربنایی اعتیاد که حل و فصل نشده است. آنها فاقد توانایی مقابله با موقعیتهای پر خطر بازگشت میباشند. برخی از معتادان بعد از طی یک دورهی درمانی نوع ماده مصرفی خود را تغییر میدهند بهویژه اگر برنامهی درمان و توانبخشی مناسب و کافی نباشد یا اگر برنامهی درمانی نتواند خدمات درمانی مورد نیاز را برای آنها فراهم نماید. آنچه که به مرحلهی سمزدایی در طی دورهی بهبودی اهمیت زیادی میدهد، نقش این مرحله به صورت نقطه ورود و تماس جهت دریافت کمک است. در طی این دوره، او دیگر زندگی خیابانی ندارد و رفتارهای ضد اجتماعی مرتبط با سبک زندگی اعتیادیاش را نشان نمیدهد و این فرصت خوبی هم برای گرفتن مواد از او و هم آموزش دادن و برانگیختن او است تا بتواند با دریافت کمکها و خدمات اضافی مشکلات مربوط به اعتیادش را حل و فصل نماید. با این حال بهیاد داشته باشید که سمزدایی به تنهایی زندگی پاک را برای اکثر معتادان تضمین نمیکند مگر آن که به دنبال سمزدایی، خدمات متنوع بازتوانی برای فرد معتاد فراهم گردد. وقتی خدمات بازتوانی سازمان یافته و مداومی برای کمک به افراد معتاد جهت پرهیز از مصرف مواد فراهم گردد، آن وقت میتوانیم تلاشهای خوب و اثربخشی جهت شکست درخواستها و تقاضاهای مواد و بیماری اعتیاد انجام دهیم.
مطالبی که در ادامه میآید به تشریح این حقیقت کمک میکند که درمان اعتیاد نیازمند درمان همه جانبهی جسمانی، روانشناختی و اجتماعی است تا فرد معتاد به فردی اثربخش در اجتماع تبدیل گردد. علیرغم سالها تجربه و مطالعه در حوزهی روشهای درمان اعتیاد، هنوز هم بینش و درکی نهایی از ماهیت اعتیاد وجود ندارد. اصول درمان مؤثر که در اینجا به بحث گذاشته میشود از اصول درمان اعتیاد: راهنمای مبتنی بر پژوهش است که توسط مؤسسه ملی سوء مصرف مواد امریکا، اقتباس شده است. در مورد هر اصل، بحث مختصری هم ارائه شده است. در پایان هم خود مؤلف اصول 14، 15 و 16 را اضافه نموده است که از لحاظ اهمیت با اصول دیگر همطراز است:
1- برای همهی افراد یک درمان مناسب وجود ندارد. متناسبکردن روشها و رویکردهای درمانی با نیازهای افراد متقاضی درمان، اهمیت زیادی دارد تا آنها بتوانند از اعتیاد بهبود یافته و به جامعه برگردند. این اصل بر شکلدهی مدل پیوستار مراقبت تأکید دارد تا سطوح متنوعی از مراقبت و خدمات برای رفع نیازهای افراد با درجات متفاوت از شدت اعتیاد فراهم گردد.
2- خدمات درمانی باید به سهولت فراهم و در دسترس باشد. آمادگی فرد معتاد جهت دریافت کمک نوسانی و متغیر و غیرقابل پیشبینی است و در نتیجه لازم است که در مواقع ضروری «کمک» به راحتی فراهم گردد تا او از مزایای آن بهرهمند گردد. دشوارسازیهای بیمورد در رسیدن به درمان باعث طولانی و دچار تأخیر شدن فرایند ورود به درمان و از دست دادن فرصتهای مداخله میگردد.
3- درمان اثربخش نباید فقط نیاز به مصرف ماده فرد را بر طرف کند بلکه باید پاسخگوی نیازهای متعدد فرد باشد. درمان اثربخش باید بتواند جنبههای رفتاری، روانشناختی یا عاطفی، اخلاقی و معنوی، شغلی و اجتماعی فرد معتاد را (در کنار مشکل مصرف موادش) مدنظر قرار دهد. درمان جامع اعتیاد باید شامل خدمات یا مداخلات متنوعی باشد تا نیازهای مراجع وابسته به مواد را برطرف کند و باید شامل فعالیتهایی باشد که او را جهت ورود مجدد به اجتماع آماده کرده و به او مهارتهایی جهت پیشگیری از عود را یاد میدهد.
4- طرح درمان انفرادی باید بهطور دورهای تدوین و ارزیابی و تعدیل شود تا این اطمینان حاصل گردد که طرح درمان نیازهای در حال تغییر فرد را ارضا میکند. طرح درمانی همانند یک نقشه راه است که هدایتکنندهی فرد در مسیر بهبودی است و به شناسایی مکانهای مهمی که او باید به آنها برسد و هدف نهایی که باید کسب گردد، کمک میکند. طرح درمانی مقیاس و معیاری است که ما میتوانیم دستاوردها و شکستها را اندازه بگیریم، نقاط ضعف را برطرف کنیم و همچنین حوزههای جدیدی که باید در مراجع تقویت گردد را مشخص میکند. بسیار مهم است که رویکرد درمانی با سن، جنس، نژاد و فرهنگ فرد متناسب باشد.
5- ماندن مراجع در درمان در یک دوره زمانی کافی، برای اثربخشی درمان لازم و ضروری است. البته طول مدت درمان به ماهیت مشکل و نیازهای فرد بستگی دارد. مطالعات نشان میدهد که اکثر مراجعان در سه ماه اول درمان شروع به نشان دادن فواید درمانی میکنند و اکثر آنها در طی مدت شش ماه بهبودی معناداری را نشان میدهند. فراسوی این مدت، درمان میتواند پیشرفت بیشتری را به سمت بهبودی و تقویت دستاوردهای درمانی بهوجود آورد. بسیار مهم است که رویکرد درمانی شامل راهکارهایی برای درگیر کردن و برانگیختن مراجعان برای ماندن در درمان باشد چون آنها اغلب درمان را زود ترک میکنند.
6- مشاوره (فردی و گروهی) و سایر درمانهای رفتاری، مؤلفههای اساسی درمان اثربخش میباشند. مراجعان باید فرصت داشته باشند تا در طی درمان روی مسائل انگیزشی بحث کنند، مهارتهای اجتماعی و توانایی مقاومت در برابر مواد را بازسازی کنند و اشکال جدید رفتار را فراگیرند و احساسات خاص خود را بشناسند و بر آنها غلبه نمایند و مهارتهای حل مسأله خویش را بهبود بخشند. درمان رفتاری و مشاوره به بهبود روابط بین فردی او در خانواده و اجتماع کمک میکند. در هر فاز درمان، مراجع معمولاً مشکلاتی را تجربه میکند که باید به وی کمک شود تا بر آنها غلبه نماید. مشاوره، ابزار اصلی درمان است که به شیوههای متعددی به مراجع کمک میکند. برای مثال، مراجع یاد میگیرد تا خود را با محیط درمان سازگار کند، با مسأله برگشت به خانه یا اجتماع کنار بیاید و مهارتهای مقابله با بازگشت به مصرف مواد را کسب نماید.
7- برای برخی مراجعان، دارودرمانی مؤلفه مهمی است بهویژه وقتی که با مشاوره و سایر درمانهای رفتاری ترکیب گردد. متادون، لوو-آلفا استیل متادول (LAAM) در کمک به مراجعانی که به مواد مخدر و مواد غیرقانونی دیگر اعتیاد مزمن دارند بسیار مفید است و به آنها فرصت میدهد تا شانس دستیابی به یک زندگی نسبتاً پایدار را کسب کنند بهویژه برای آنهایی که سابقهی طولانی مصرف مواد و شکست مکرر در پاکی از مواد را دارند. البته بهیاد داشته باشید که دارودرمانی باید آخرین روش مداخلهی انتخابی باشد مگر آن که دارو بخشی از رویهی درمانی باشد که برای کاهش جرم و جنایت ناشی از مواد طراحی شده است. این تفکر که معتاد فقط باید مواد مصرف نکند، تفکری سادهانگارانه است. باید برای کسانی که تحت درمان نگهدارنده با متادون هستند، برنامهگذاری جهت ترک متادون طراحی شود. برای سوءمصرفکنندگانی که اختلالات روانی همراه دارند، مداخلات رفتاری همراه با دارودرمانی ارائه میشود.
8- برای افراد معتاد یا سوءمصرفکنندهی موادی که اختلالات روانی همراه دارند باید هر دو اختلال به شیوهای ترکیبی تحت درمان قرار گیرد. اختلال روانی همراه در افراد معتاد بسیار رایج است. وقتی فردی هر دو اختلال را دارد، باید به خوبی مورد ارزیابی قرار گیرد تا برای هر دو اختلال، خدمات درمانی مورد نیاز را دریافت کند.
9- سمزدایی دارویی فقط مرحله اول درمان اعتیاد است و به تنهایی در مصرف مواد درازمدت، تغییر کوچک و ناچیزی بهوجود میآورد. نشانههای جسمی حاد ناشی از ترک مواد را میتوان بهطور ایمن از طریق سمزدایی دارویی کنترل کرد. سمزدایی تنها بهندرت میتواند به فرد جهت دستیابی به پرهیز درازمدت از مواد کمک کند اما اغلب برای او فرصتی فراهم میآورد تا روشهای درمانی دیگر در این فرصت ارائه گردد تا او به پاکی درازمدت دست یابد.
10- نیازی نیست که درمان داوطلبانه باشد تا اثربخش باشد. انگیزش، عاملی اساسی جهت تسهیل فرایند شفایابی از اعتیاد است. وقتی فردی به صورت خودمعرف یا تحت اجبار خانواده یا مراجع قدرت وارد درمان میگردد، او در چنگ انگیزشی واقعی است که وی را در امان نگه میدارد. اغلب اوقات حتی وقتی که مراجعان به صورت داوطلبانه وارد درمان میشوند، منابع درونی یا بیرونی فشار وجود دارد که باعث پناه آوردن آنها به مراکز درمانی میشود. این حقیقت که مراجع شانس حضور در درمان را پیدا کند، مسأله مهمتری از داوطلبانه یا اجباری بودن درمان است. تحقیقات نشان میدهد که اجبار و فشار از طرف خانواده، کارفرما یا سیستم قضایی هم احتمال ورود به درمان و هم میزان ماندن درمان را افزایش میدهد و احتمال موفقیت را بالا میبرد.
11- مصرف مواد در طی دورهی درمانی باید بهطور مداوم تحت نظارت باشد. لغزشها در طی دورهی درمان رخ میدهند. باید احتمال مصرف مواد و الکل مراجعان به صورت عینی از طریق آزمایش ادرار و سایر تستها ارزیابی گردد. همچنین این نظارت بخشی از مدیریت مورد و ابزاری جهت نظارت بر پیشرفت درمان است. بازخورد حاصل از نتیجهی مثبت یا منفی مصرف مواد ارزش بالینی و مشاورهای دارد که با مسائل مربوط به پیشگیری از عود ربط دارد.
12- برنامههای درمانی باید امکان سنجش HIV, AIDS، هپاتیت B، C، توبرکلوسیس و سایر بیماریهای عفونی را فراهم آورند و به مراجعان با مشاوره کمک شود تا با تغییر و اصلاح رفتارهای خویش، خود و دیگران را از احتمال ابتلا به عفونت حفظ کنند. مشاوره، چه به شکل انفرادی یا گروهی، به مراجعان کمک میکند تا یاد بگیرند چگونه از رفتار پرخطر اجتناب کنند. مشاوره به مراجعان کمک میکند تا کسانی که قبلاً به بیماریهای عفونی مبتلا شدهاند، بهتر بتوانند آن را کنترل کنند. با توجه به این که اغلب مراجعان زود از درمان خارج میشوند، آموزش و مشاورهی پیشگیری از HIV, AIDS باید در ابتدای درمان ارائه شود. علاوه بر میزان بالای ابتلا به عفونت در میان مصرفکنندگان مواد، باید ارائهکنندگان خدمات درمانی فعالیتهای مراجعان را جهت اجتناب از رفتارهای پرخطر و ابتلای مجدد را مورد نظارت قرار دهند.
13- بهبودی از اعتیاد به مواد، فرایند درازمدتی است و غالباً نیازمند دورههای متعدد درمان است. اعتیاد به مواد گاهی به صورت شرایط مزمن عودکننده توصیف میشود. عود و بازگشت در طی و بعد از دورههای درمان موفقیتآمیز رخ میدهد. وقتی مراجعی دوباره مواد مصرف میکند به این معنی نیست که او در طی برنامهی درمانی هیچ چیزی یاد نگرفته است بلکه به این معنی است که او در یادگرفتن دریافت کمک کافی برای پرهیز از مواد بهطور کامل شکست خورده است. برخی از مراجعان که دروهی درمانی را کامل نموده و بعداً بازگشت کردهاند، اغلب میزان مصرف موادشان کاهش یافته و کمتر درگیر رفتارهای جنایی میشوند. مصرفکنندگان مزمن مواد ممکن است قبل از کسب توانایی پرهیز پایدار و عملکرد مؤثر، نیاز به درمان طولانی مدت یا دورههای درمانی متعددی داشته باشند. فراهم آوردن امکان حضور در گروههای خودیاری و یپگیری درمان برای کسب پرهیز درازمدت و پایدار، لازم و ضروری است.
14- پیشگیری از عود، هرماه با درمان رسمی، باعث بهبود پیامدهای درمانی میشود. دانش زیادی وجود دارد که فرایند بازگشت را توضیح میدهد و راهکارهای رفتاری و شناختی متنوعی ارائه میکنند که به مراجعان یاد میدهد تا از وقوع بازگشت به مواد و الکل پیشگیری نموده یا آن را به حداقل برسانند. مدلهای پیشگیری از عود، تکنیکها و راهکارهای مداخلهای ارائه میکنند تا احتمال لغزش و مکرر شدن این لغزشها به حداقل برسد. این مدلهای پیشگیری از عود، واقعیت دورههای لغزشها و بازگشتها را شناسایی و تعیین نموده و آنها را به عنوان بخشی از فرایند بهبودی اکثر مراجعان در نظر میگیرند. این مدلها، از این دورهها در هنگام رخدادشان استفاده نموده و از آنها به عنوانی موقعیتهای یادگیری استفاده نموده و به مراجعان مهارتهای لازم برای پیشگیری از این رخداد را آموزش میدهند.
15- خدمات ورود مجدد و بعد از مراقبت در تسهیل انتقال مراجعان از مرکز به جامعه اثربخش هستند. حضور در درمانهای اقامتی از طریق انتقال تدریجی به اجتماع، باعث به حداکثر رسیدن پیامدهای درمانی و به حداقل رسیدن احتمال لغزش و تکرار لغزشها و عود میگردد. ارائهی خدمات ورود مجدد و تعد از مراقبت در انتقال از محیط درمانی با ساختار به اجتماع بزرگتر (خانه و جامعه) بسیار اثربخش میباشند. بهکارگیری خدمات پیشگیری از بازگشت رسمی در طی دورهی ورود مجدد و بعد از مراقبت، پیامدهای درمانی مثبت را تقویت میکند.
16- درگیر کردن خانواده فرد معتاد در طی درمان، یکی از مؤلفههای با اهمیت درمان است. اکثر مراجعان، بهویژه نوجوانان بعد از درمان به آغوش خانواده خود بر میگردند. خدمات مربوط به خانواده چه به شکل کمک حمایتی برای ماندن فرد در درمان و چه به شکل اجبار بالقوه جهت طی کردن دورهی درمان بسیار اهمیت دارند. وقتی خانواده در مورد اعتیاد به مواد و اهداف دورهی درمانی، آموزش کافی دریافت نمیدارد، آنها مستعد میشوند تا مراجع را جهت ترک زودهنگام درمان ترغیب کنند.
خانوادهها باید بهطور مناسب در مورد قوانین و مقررات مرکز درمانی اطلاعات دریافت کنند و با آنها آشنا شوند و در مورد فلسفهی اساسی و روشهای درمانی آموزش ببینند. مداخلات درمانی برای خانواده (مثل مشاورهی خانواده) باید در دسترس باشد تا خانواده بتواند مشکلاتی که بر فرد معتاد مقیم مرکز تأثیر میگذارد را حل و فصل نماید.
نویسنده : دکتر علی اکبر ابراهیمی